كريمي مشاور بيمه

كريمي مشاور بيمه

    

صفحه اصلي | آرشيو وبلاگ | تماس با ما
۲۷ بهمن ۱۳۹۸
داستان كوتاه اموزنده

جوان ثروتمندي نزد عارفي رفت و از او اندرزي براي زندگي نيك خواست. عارف او را به كنار پنجره برد و پرسيد: چه مي بيني؟ گفت: آدم هايي كه مي آيند و مي روند و گداي كوري كه در خيابان صدقه مي گيرد. بعد آينه بزرگي به او نشان داد و باز پرسيد: در آينه نگاه كن و بعد بگو چه مي بيني؟ گفت: خودم را مي بينم. عارف گفت: ديگر ديگران را نمي بيني. آينه و پنجره هر دو از يك ماده ي اوليه ساخته شده اند: شيشه. اما در آينه لايه ي نازكي از نقره در پشت شيشه قرار گرفته و در آن چيزي جز شخص خودت را نمي بيني. اين دو شي شيشه اي را با هم مقايسه كن: وقتي شيشه فقير باشد، ديگران را مي بيند و به آن ها احساس محبت مي كند. اما وقتي از جيوه (يعني ثروت) پوشيده مي شود، تنها خودش را مي بيند. تنها وقتي ارزش داري كه شجاع باشي و آن پوشش جيوه اي را از جلو چشمهايت برداري، تا بار ديگر بتواني ديگران را ببيني و دوستشان بداري…

 

آرشيو نظرات (0)

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
 
 

 


معرفي وبلاگ

ابوالقاسم كريمي:مشاور شركت بيمه پارسيان



فهرست اصلي

صفحه نخست
پست الكترونيك
آرشيو مطالب
افزودن به علاقه مندي ها
صفحه خانگي
 


آرشيو موضوعي

موضوعي ثبت نشده است


آرشيو ارسال ها

اسفند ۱۳۹۸
بهمن ۱۳۹۸


پيوند ها

خريد اپل ايدي به سيب
طراحي سايت
سئو
توليد محتوا
ساخت وبلاگ





 



[ ساخت وبلاگ ]